پیوند فرهنگ سازمانی با وفاداری مشتری
باورهایتان را زیر و رو کنید
مصطفی اروجی
امروزه برنامه های وفاداری، بخش ثابت استراتژیِ بازاریابیِ سازمانهاست در حالیکه بیشتر این برنامهها یا با شکست روبهرو میشوند یا نتایج دلخواه را در پی نخواهند داشت. برای اصلاح این برنامهها، بسیاری از شرکتها تخفیفها و پاداشها را افزایش میدهند اما باز هم شرایط بهبود پیدا نمیکند زیرا علت این شکست، نبود فرهنگ سازمانیِ صحیح است. این مقاله درباره پیوند وفاداری مشتری با فرهنگ سازمانی است.
بسیاری از پیوندهای موجود در این زمینه با پیوندهای فرهنگ سازمانی و وفاداری کارمندان مشترکاَند؛ به زبان دیگر ارزشهای یک سازمان، با وفاداری کارمندان و مشتریها کاملاً در ارتباط است.
وفاداری مشتری
در همین ابتدا باید از خود بپرسیم “چه زمانی مشتریها به یک برند وفادار میمانند؟”. در پاسخ باید گفت: “هنگامی که احساس کنند شرکت برای آنها ارزش قائل بوده است و بنابراین آنها میتوانند به آن شرکت اعتماد کنند”. همه میدانیم که زمان زیادی برای ساختنِ اعتماد نیاز است ولی تنها یک اتفاق برای از بین بردن آن کافیست. به همین سبب نباید فراموش کنیم که طرح برنامههای وفاداری، یک فرآیندِ زمانبر است.
از همین رو، یک فرهنگ سازمانیِ شفاف و صادق برای تضمین موفقیتِ درازمدتِ یک برند ضروری است. اگر مشتریها بتوانند با ارزشهای برند یا سازمان ارتباط برقرار کنند، احتمال وفاداری آنها بیشتر خواهد شد. همینجا بگوییم که منظور از ارزشها، حرفهای بیهودهای نیست که شرکتها به عنوان ارزشهای سازمانی در وبسایتهای خود بارگذاری میکنند بلکه منظور از این واژه، ارزشهایی است که واقعاً در سازمان ساری و جاری است؛ ارزشهایی که راهبردهای یک شرکت را تعیین میکند. این ارزشها در دستورالعملهای اجرایی یک سازمان نهفتهاَند.
ارزشها
اول باید معنای ارزشهای حقیقی یک سازمان را روشن کنیم: ارزشهای حقیقی یک سازمان، آنهاییاَند که شرکت برای دفاع از آنها آماده هزینهدادن است. شرکتهای بسیاری را میبینیم که برای خدمات پس از فروش خود تبلیغ میکنند اما در نهایت تنها چیزی که برایشان ارزش دارد، سود کوتاهمدتشان است و هروقتی که بتوانند (برای به دست آوردن پول بیشتر) خریداران را از لیست اولویتهایشان خارج میکنند.
اکنون فرض کنید این خدمات یک ارزش واقعی برای شرکت باشد؛ در این حالت مشتریها و کارمندان، داستانهای زیادی را از کیفیت خدمات ارائه شده و رضایت مشتریها برای تعریف کردن دارند. البته باز هم باید بگوییم که منظور از داستان، داستانهای پر زرق و برق و اغلب تصنعی لینکاِدینی (Linkedin) نیست.
اگر ارزشهای شما حقیقی باشند، نیازی نیست که آنها را جایی بنویسید یا جار بزنید؛ شرکتها وقتی بیشتر در مورد ارزشهایشان حرف میزنند که آنها را نداشته باشند (ما بیشتر از آرزوهایمان میگوییم تا داشتههایمان). پس ارزشها زمانی حقیقی هستند که مشتری آنها را در دنیای واقعی احساس کند و شاید زمانی بیشتر دروغین به نظر برسند که در وبسایتها و شبکههای مجازی، هر روز و هر ساعت، در بوق و کرنا شوند.
شکست برنامه های وفاداری سنتی
با وجود تمام تمهیدات و هزینههایی که برای وفاداری مشتریها در نظر گرفته و پرداخت شده است، بسیاری از این برنامهها با شکست روبهرو میشوند. تشریح دلایل شکست کمپینهای وفاداری، احتمال موفقیت برنامههای آینده را افزایش خواهد داد. اصل ماجرا این است که مهمترین دلیل شکست این برنامهها، فرهنگ سازمانی نامرتبط است. در آغاز این مقاله گفتیم که وفاداری، حاصل باور مشتریها به ارزشهای یک سازمان است. اگر مأموریت یک برند با باورها و علائق مشتریها همراستا باشد، میتوانیم انتظار وفاداریِ بیشتری از آنها داشته باشیم؛ در این شرایط (همراستا بودن باورهای برند و علائق مشتری) پیوندِ سازمان و افراد، بسیار مستحکم است.
شرکتی را در نظر بگیرید که توسط چند متخصصِ با انگیزه ثبت شده است تا بتواند تغییری در بازار خدمات یا محصولات ایجاد کند اما در مسیر پیشرفت – به ناچار – قسمتی از سهامِ سازمان با یک سرمایهگذار به اشتراک گذاشته میشود تا هزینههای لازم برای توسعه شرکت فراهم شود. سرمایهگذار تنها به دنبال چند برابر کردن سرمایه خود است و ارزشهای اولیه سازمان برایش هیچ اهمیتی ندارد؛ در نتیجه پس از مدتی، روند نزول این شرکت آغاز میشود چون نفرات دیگر، روحیه کافی برای پیشبرد ارزشهای اولیه را ندارند و مشتریها هم این مسئله را کاملاً احساس میکنند. با ورود سرمایهگذار، ارزشهای اولیه سازمان به حاشیه میرود و تنها کسب سود در اولویت قرار میگیرد.
اکنون خریدارن (اغلب) سراغ شرکتهایی میروند که ارزشهای مشترکی (با ارزشهای آنان) را پیگیری میکنند و برای آنها اهمیت قائلاَند.
در مباحث بازاریابی، بیشترِ برنامههای وفاداری، فهرستی از پیشنهادهای مالی، تخفیفها و جوایز برای مشتریانی هستند که بیشتر میمانند و بیشتر هزینه میکنند؛ اگرچه این استراتژی، بهشدت
کوتهنظرانه و البته ناکارآمد است. هر برند و سازمانی میتواند این شرایط را فراهم کند، پس مزیتی برای هیچکس در کار نخواهد بود. شاید به همین دلیل است که امروزه برنامههای وفاداری سنتی، نه یک امتیاز، که به یک ضررورت تبدیل شدهاند.
برنامه وفاداری هوشمند
اگر میخواهید یک برنامه وفاداری هوشمند پیاده کنید باید به فکر تحلیل و تحول در فرهنگ سازمانی باشید. برای همین در قدم اول باید فرهنگ سازمانی را بر روی کاغذ بیاورید. به زبان ساده یک فرآیند ارزیابی فرهنگی برای شناسایی تمام جزییاتِ DNA شرکت نیاز دارید. در ارزیابی فرهنگی، نقاط ضعف و قدرت سازمان و ارزشهای ذاتی، زیر ذرهبین قرار میگیرند. پس از ارزیابی سازمان، زمان تصمیمگیری است. مدیران شرکت باید تصمیم بگیرند که یا برنامه وفاداری را بر اساس ارزشهای موجود تعریف کنند یا دست به یک جراحیِ فرهنگی اساسی بزنند.
گاهی لازم است پیش از هزینه تراشیدن برای یک برنامه وفاداری، سازمان را تغییر داد زیرا طراحی کمپینهای وفاداری، بدون مقدمات لازم، به معنی شکست کمپین در همان نخستین گام خواهد بود.
اگر فرهنگ سازمانی شما به درستی تعریف شده باشد، نیروها هم با انگیزه کار میکنند زیرا آنچه میگویند و آنچه انجام میدهند یکیست. این امر سبب کاهش اصطکاک فرهنگی در شرکت میشود و احساس خوبی را به همه منتقل میکند و البته این احساس و انگیزه در کارمندان، در نهایت به مشتریها هم منتقل میشود. اگر این روندِ فرهنگی (که در بالا گفته شد) مسیر درستی طی کند، مشتریها بخشی از فرهنگِ سازمان خواهند شد و برای محصولات و خدمات با رضایت هزینه خواهند کرد؛ همچنین تجربیات شیرین خود را با دیگران به اشتراک خواهند گذاشت. شاید بهجرأت بتوان گفت که هیچ تبلیغی بهتر و مؤثرتر از اشتراک این تجربیات شیرین نخواهد بود.
توسعه برنامه وفاداری و فرهنگ سازمانی
عوامل فراوانی در تعریف فرهنگ سازمانی پیشِ چشم قرار است. نکته جالب اینکه فاکتورهای تعریفِ DNA یک شرکت، در برنامه وفاداری هم حضور دارد.
ترجمه به ترتیب از بالا:
(صداقت، برندینگ داخلی و خارجی، استراتژی، تاریخچه، پارادایم حل مسائل، شیوههای ارتباطی، شیوههای رهبری، سیستم انگیزش و پاداش)
مثلاً در تصویر بالا، پارادایم حل مسئله، عاملیست که هم فرهنگ داخلی سازمان و هم ذهنیت مشتری را نسبت به برند تغییر میدهد. اگر برندی بتواند مشکلات پیشآمده برای خریداران خدمات یا محصولات را در کوتاهترین زمان و به بهترین شکل حل کند، تجربه مشتری را بهبود خواهد داد و البته به کارمندان خود تأکید میکند که حل مشکلات مشتریها، اولویت سازمان است. در این سیستم، افرادی که مشکلات را در کمترین زمان برطرف میکنند، پاداشی دریافت میکنند که جزئی دیگر از عوامل فرهنگی یک سازمان است. انگیزه نیروها سبب بهبود روند ارائه خدمات میشود و در یک چرخه مثبت، رضایت مشتری و کارمندها را به دنبال خواهد داشت.
همانطور که میبینید همه عوامل فرهنگی به یکدیگر و به برنامه وفاداری متصلاَند. از این رو در نخستین قدم باید فرهنگ سازمانی مناسب پیاده شود و پس از آن میتوان به فکر وفاداری مشتریها بود. یک برنامه وفاداری هوشمند، پیش از هزینه برای تخفیفها یا جوایز، به فکر اصلاح ارزشهای سازمانی خواهد بود.
چه باید کرد؟
اول از همه باید مشخص کنیم چه نوع وفاداریای برای سازمان ما مطلوب است (یا به دنبال چه نوع وفاداریای هستیم)؛ این پرسش پایه یک استراتژی وفاداری را بنا میکند. “خریداران چرا باید وفادار بمانند؟” اگر برای پاسخ به این پرسش به فکر تخفیف هستید، بهتر است دوباره فکر کنید و باورهایتان را زیر و رو کنید اما اگر پاسخ شما پیرامون فرهنگِ سازمانی میچرخد، در مسیر درست قرار گرفتهاید. بهتر است فرهنگ هر سازمان دوباره بررسی شود تا پیوند آن با برنامه وفاداری مورد ارزیابی قرار بگیرد. توجه داشته باشید که بررسی فرهنگ سازمانی، اغلب توسط یک طرف بیرونی انجام
میشود زیرا افراد درون سازمان به دلیل ارتباط نزدیک با سازمان، نمیتوانند تصویر واقعی آن را ببینند. در صورتی که برنامه وفاداری با فرهنگ سازمانی همخوان و همسو باشد، احتمال موفقیت بیشتر خواهد شد.