دلتنگتم، 10 تومان تخفیف!
نسترن فتحی
اساسا زور بشریت به هیچچیز هم نرسد، به خوردن میرسد. به این صورت که تمام گرفتاریها را با خوردن میشود حل کرد. مثلا دلت گرفته و آن چیزی هم که باعث گرفتگی شده، عمرا قابل حل باشد. اما سیبزمینی سرخکرده را میشود بالاخره جور کرد. یا مثلا پولت نمیرسد که بروی یک عدد ماشین سواری غیرکشنده بخری، اما همچنان میتوانی با چندین ماه پسانداز یک پیتزا سبزیجات بخری و احساس کنی «زندگی چیست؟ عشق و یکرنگی!»
اصلا تصور کنید که روی کره زمین هیچ سیبزمینی و پیتزا و کوفته تبریزی و گونه جانوری و گیاهی باقی نمانده است. شما درنهایت همنوع خودت را میخوری و احساس میکنی بخشی از مشکلات حل شد.
به همین ترتیب است که ثابت شده در هر جامعه بشری که مشکلات کمر افراد را به قسمتهای نیمهمساوی بیشتری تقسیم کرده باشد، مصرف سیبزمینی سرخکرده در آن بالاتر میرود.
در همین راستا شبی در راه برگشت به خانه دیدم صف طولانیای شکل گرفته و رسیده به رستورانی که همیشه سوت و کور بود. بعد دیدم بنری مقابل آن گذاشتهاند و اسم و رسم و مدیریت رستوران تغییر کرده است. بعد دیدم بالای رستوران یک تابلوی نئونی نقطهای جذاب نصب شده و رویش نوشته: «هر چی میخوای بخور! با ۹۵ تومان!»
برای من و آن صف طولانی سؤال بود که پشت آن دیوار مرمرین چه تنوعی از غذا نهفته؟ و تعریف هر چی از نظر مدیریت رستوران و ما یکسان است؟ و آیا ما به آن هر چی 95 تومان پول میدهیم؟ در حالت غیرشکسته و غیرمغموم و غیرسیبزمینیسرخ کرده چطور؟
فرق من و آن صف این بود که من رفتم خانه، آنها ماندند ببینند هر چی یعنی چی؟
اما خب کار به همین راحتی نیست. در سیستم پنیری و کشدار تبلیغات، یکدفعه برایت پیام میآید: «دلتنگتم!» و برای آدم احساساتی و تنها و سبزیجاتی مثل من، همین کافی است که پیام را باز کنم و ببینم 10 هزار تومان تخفیف هم آنجا منتظرم است. من هم اینجا وسوسه میشوم و ممکن است بروم ته صف کلی آدم که مجازی منتظرند نوبتشان شود و سفارش غذای الکیشان را ثبت کنند. اما این هم قابل مدیریت است. یعنی جیب خالی خودش مدیریت میکند و از هر 10 دلتنگی ممکن است یک بار در دام بیفتی.
امان از روزی که رقم بالاتر از 10 هزار تومان برود. شرایط سختتر شود و اصلا یادت برود غذا و پول را برای چی میخوری و درمیآوری؟
شخصا یک بار که خیلی مغموم و بیپول بودم، داشتم یواش یواش وسوسه میشدم بروم سراغ آن چیزی که اسمش را میگذارند «چالش».
چالش سه کیلومتر ساندویچ در سه ربع ساعت. هدیه: سه میلیون تومان.
یا چالش دیس بزرگ کبابها در نیم ساعت. هدیه: همون که پولش رو نمیگیریم.
با دیدن کلیپش هم آدم کبدش مچاله میشود. اما هیچ فرقی با آن چالش 10 هزار تومان تخفیف ندارد. فقط به سایز معده و میزان رد دادن افراد برمیگردد.
اما خوردن نعمت است. سیبزمینی حلال مشکلات است. سس و پنیر هم عامل مبارزه با افسردگی است. بشریت در سختترین روزهای کرونا هم دست از بستنی قیفی و مینی پیتزا نکشید و من فکر میکنم بابت این خطری که به جان خرید، به او مدیونم.
کاش گرانی با سرعت کمتری به تنها عرصه زدودن غممان میتازید. کاش وسوسهها اساسیتر از «دلتنگتم، 10 تومان تخفیف» بود و کاش آن 95 تومانی چیزهای درخور و مناسبی به عنوان هر چی روی میز سلف سرویسش چیده باشد.